Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
51 Cards in this Set
- Front
- Back
- 3rd side (hint)
aftershock (n) |
پس لرزه The first aftershock came just minutes after the earthquake. اولبن پس لرزه فقط چند دقیقه بعد از زلزله اتفاق افتاد. |
|
|
aid (n,v) |
1- کمک ، مساعدت 2- کمک کردن (به) The work was done with the aid of a computer. این کار با کمک کامپیوتر انجام شد |
first aid کمک های اولیه |
|
available (adj) |
موجود ، در دسترس
Is this dress available in a larger size? این لباس توی سایز بزرگ تری (هم) موجوده؟ |
unavailable ١-خارج از دسترس ۲- نایاب |
|
Bookshelf (n) |
قفسه ی کتاب |
Bookshelves (pl) |
|
cabinet (n) |
قفسه ، کابینت |
Kitchan cabinets کابینت های آشپزخانه |
|
calm (adj) |
آرام ، ساکت He took a few deep breaths to calm himeself down . اون چندتا نفس عمیق کشید تا خودش را آروم کنه |
calmly به آرامی ، آهسته ، با ملایمت |
|
ceiling (n) |
سقف The walls and ceiling were painted white. دیواره ها و سقف سفید رنگ شده بودند. |
|
|
clean up (v) |
پاک کردن ، تمیز کردن We'll go out as soon as I've cleaned up the kitchan. به محض اینکه آشپزخانه رو تمیز کنم ، بیرون می رویم. |
|
|
colon (n) |
[در نشانه گذاری ] دو نقطه ( : ) |
|
|
common (adj) |
۱- متداول ، متعارف ، معمولی ۲- زیاد، فراوان ۳- مشترک "Smith" is a very common name in Britain. |
*commonly معمولا ، عموما *be common knowledge همه خبر داشتن/ دانستن *have sth in common چیز مشترک داشتن |
|
comparison (n) |
مقایسه ، سنجش Why is everything cheaper in comparison to last year ? چرا همه چیز در مقایسه با پارسال ارزان تر است ؟ |
|
|
consist of (v) |
شاملِ ... بودن ، متشکل بودن از Breakfast consisted of fresh bread, cheese and a cup of tea. |
|
|
contain (v) |
حاوی ... بودن ، شاملِ ... بودن There were four or five boxes containing toys and books. چهار یا پنج تا جعبه بود که حاوی اسباب بازی ها و کتاب ها بودند. |
|
|
core (n) |
هسته |
* the Earth's core هسته ی زمین * inner core هسته ی داخلی زمین * outer core هسته ی بیرونی زمین |
|
crust (n) |
پوسته ، پوست |
* the Earth's crust پوسته ی زمین |
|
dash (n) |
[ در نشانه گذاری ] خط تیره |
|
|
department (n) |
۱- بخش ، قسمت ۲- اداره ، واحد |
fire department سازمان آتش نشانی |
|
destructive (adj) |
مخرب ، ویران گر ، نابودکننده It was one of the most destructive earthquakes in recent years. |
* destructively به طور مخرّبی ، به طور ویران کننده ای * destroy خراب کردن ، ویران کردن ، نابود کردن * destruction تخریب ، ویرانی ، نابودی |
|
difficulty (n) |
سختی ، دشواری We finished the job, but only with great difficulty . ما کار رو تموم کردیم ، ولی فقط با سختی زیاد . |
difficult سخت ، دشوار |
|
dry (adj) |
خشک ، کم باران These plants grow well in a dry climate. این گیاهان در اقلیم خشک خوب رشد می کنند . |
|
|
doorway (n) |
درگاه ، آستانه ( در ) ، دمِ در |
|
|
earthquake (n) |
زمین لرزه ، زلزله In 1906 an earthquake destroyed much of San Francisco . در سال ۱۹۰۶ یک زمین لرزه بیشتر سان فرانسیسکو را ویران کرد . |
|
|
electrical (adj) |
(مربوط به ) برق ، برقی ، الکتریکی |
electrical energy انرژی برقی |
|
emergency (n) |
۱- وضع فوق العاده ، حالت اضطراری ۲- اضطراری ، فوری This door should only be used in an emergency . این در فقط باید در مواقع اضطراری استفاده شود . |
state of emergency وضعیت فوق العاده |
|
error (n) |
اشتباه ، خطا The letter contains a number of typing errors . این نامه حاوی تعدادی غلط تایپی است . |
|
|
fireman (n) |
مأمور آتش نشانی ، آتش نشان |
|
|
fix (v) |
۱- تعمیر کردن ۲- نصب کردن ، ثابت کردن They couldn't fix my old computer, so I bought a new one. آنها نتوانستند کامپیوتر قدیمی منو تعمیر کنند ، پس یه کامپیوتر نو خریدم. |
|
|
float (v) |
۱- شناور بودن ، شناور شدن ۲- شناور کردن Ice was floating in the river. یخ در رودخانه شناور بود . |
|
|
flood (n.,v.) |
۱- سیل ۲- [رودخانه ] طغیان کردن ۳- زیر سیل بودن The heavy rain has caused floods in many parts of the country . باران سنگین باعث (وقوع) سیل در بسیاری از بخش های کشور شده است. |
|
|
floor (n) |
۱- زمین ، کف ۲- طبقه They were sitting on the floor watching TV. آنها روی زمین نشسته بودن (و) تلویزیون تماشا می کردن. |
|
|
forecast (v, n) |
۱- پیش بینی کردن ۲- پیش بینی (وضع) هوا The weather forecast said it was going to rain later today. پیشبینی وضع هوا گفت اواخر امروز باران خواهد آمد . |
|
|
fortunately (adv) |
خوشبختانه Fortunately , we got home before it started to rain . خوشبختانه قبل از شروع بارون ، به خونه رسیدیم. |
fortunate خوشبخت ، سعادتمند |
|
free of (adj) |
بدونِ ، عاری از It was several weeks before he was completely free of pain. چند هفته طول کشید که دردش به طور کامل تموم شد . |
|
|
frightened (adj) |
ترسیده ، وحشت زده I'm frightened of walking home alone in the dark. میترسم توی تاریکی تنهایی پیاده برم خونه . |
|
|
frightening (adj) |
ترسناک ، وحشتناک It was the most frightening experience of my life . ترسناکترین تجربه ی زندگیم بود . |
|
|
future (n) |
آینده What will the cities of the future look like? شهرهای آینده چه شکلی خواهند بود؟ |
|
|
happening (n) |
اتفاق ، رویداد There have been strange happening here lately. اخیراً اینجا اتفاقات عجیبی افتاده . |
|
|
hit (v) |
۱- زدن ۲- ضربه زدن به ۳- اصابت کردن به The small child was hitting the table with a toy hammer . اون بچه ی کوچولو با یه چکش اسباب بازی به میز میزد . |
|
|
imagine (v) |
(پیش خود) تصور کردن The house was just as she had imagined it. اون خونه درست همون جوری بود که تصورش کرده بود . |
|
|
imagine (v) |
(پیش خود) تصور کردن The house was just as she had imagined it. اون خونه درست همون جوری بود که تصورش کرده بود . |
|
|
immediately (adv) |
فوری ، فوراً ، بلافاصله The telephone rang , and he answered it immediately . تلفن زنگ خورد و اون بلافاصله بهش جواب داد . |
immediate فوری ، بی درنگ |
|
indoors (adv) |
داخل ، توی خانه ، توی ساختمان Let's go indoors and have something to eat . بیا بریم توی خانه و یه چیزی بخوریم. |
indoor (adj) ۱- توی ساختمان ۲- سرپوشیده ، داخل سالن |
|
instrument (n) |
۱- ابزار ، وسیله ۲- آلت موسیقی ، ساز |
electronic instruments وسایل الکترونیکی |
|
layer (n) |
لایه ، قشر How many layers of clothing are you wearing? چند لایه لباس پوشیدی ؟ |
|
|
likely (adj) |
محتمل ، احتمالی It's quite likely that we'll be in Spain this time next year . کاملا محتمل هستش که سال بعد این موقع تو اسپانیا باشبم . |
|
|
liquid (n) |
مایع Water and milk are liquids . آب و شیر مایع هستند . |
|
|
locate (v) |
جای ... را پیدا کردن Police are still trying to locate the killer . پلیس هنوز تلاش می کند قاتل را پیدا کند . |
location جا ، محل ، مکان be located قرار داشتن ، بودن |
|
luckily (adv) |
خوشبختانه Luckily for us, the train was late . از شانس خوب ما ، قطار تأخیر داشت . |
Lucky ۱- خوش شانس ۲- خوش یمن |
|
make up (v) |
تشکیل دادن ، ساختن Women make up 56% of the students . خانم ها ۵۶٪ دانشجویان را تشکیل می دهند . |
be made up of تشکیل شدن از |
|
mantle (n) |
(زمین شناسی) جبّه |
the Earth's mantle جبّه ی زمین |
|
mechanism (n) |
۱- مکانیسم ، سازوکار ۲- راه ، روش Scientists are studying body's mechanisms for controlling weight . دانشمندان مکانیسم های بدن برای کنترل وزن را مطالعه می کنند . |
|