Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
273 Cards in this Set
- Front
- Back
- 3rd side (hint)
Precise |
دقیق، معین،خاص |
پری سایز😌 |
|
Acknowledge |
پذیرفتن، اذعان، اعتراف، سپاسگزاری |
اول کتاب ها مینویسند : acknowledgement یعنی سپاسگزاری الکی لج نکن، اعتراف کن! بپذیر! قدرشناس باش! |
|
Accompany |
همراهی کردن |
یک کمپانی و شرکت از همراهی افراد تشکیل میشود. |
|
Accommodation |
جا و مکان، موافقت کردن، وام |
یه کمد شن ، کمدشون جا و مکان داره، موافقت میکنند! |
|
Acquire |
کسب کردن، به دست آوردن |
اکو+وایر: مهارت خواندن کسب کنم و پول به دست بیاورم! |
|
Acquire |
کسب کردن، به دست آوردن |
اکو+وایر: مهارت خواندن کسب کنم و پول به دست بیاورم! |
|
Accuracy |
صحت، دقت، درستی |
اگر به ایکیوسان برسی میتونی صحتش رو بپرسی! Accurate = precise =دقیق |
|
Admit |
قبول کردن، پذیرفتن، زیر بار رفتن Acknowledge |
زیر بار اد کردن میت به یخچال برو! |
|
Admit |
قبول کردن، پذیرفتن، زیر بار رفتن Acknowledge |
زیر بار اد کردن میت به یخچال برو! |
|
Affair |
کارها، امور |
انقدر در امورشون فرز هستند! Have an affair with sb با کسی یواشکی رابطه داشتن |
|
Admit |
قبول کردن، پذیرفتن، زیر بار رفتن Acknowledge |
زیر بار اد کردن میت به یخچال برو! |
|
Affair |
کارها، امور |
انقدر در امورشون فرز هستند! Have an affair with sb با کسی یواشکی رابطه داشتن |
|
Afford |
استطاعت داشتن |
استطاعت داری یک فورد بخری؟ Can’t afford to do sth |
|
Aggressive |
ستیزه جو، پرخاشگر، متجاوز |
اگر گیر داد سیو بزن؛ پرخاشگر باش! Aggression:خشونت |
|
Aggressive |
ستیزه جو، پرخاشگر، متجاوز |
اگر گیر داد سیو بزن؛ پرخاشگر باش! Aggression:خشونت |
|
Awkward |
زشت، ناجور |
بعضی اکواریوم ها ماهی های زشت و ناجوری دارند. |
|
Aggressive |
ستیزه جو، پرخاشگر، متجاوز |
اگر گیر داد سیو بزن؛ پرخاشگر باش! Aggression:خشونت |
|
Awkward |
زشت، ناجور |
بعضی اکواریوم ها ماهی های زشت و ناجوری دارند. |
|
Adopt |
به فرزندی گرفتن، اقتباس، انتخاب کردن |
اداپت ا چایلد! |
|
Aggressive |
ستیزه جو، پرخاشگر، متجاوز |
اگر گیر داد سیو بزن؛ پرخاشگر باش! Aggression:خشونت |
|
Awkward |
زشت، ناجور |
بعضی اکواریوم ها ماهی های زشت و ناجوری دارند. |
|
Adopt |
به فرزندی گرفتن، اقتباس، انتخاب کردن |
اداپت ا چایلد! |
|
Adapt |
سازگار کردن، آداپته کردن |
آداپتور |
|
Alter |
تغییر دادن |
اگر alt رو بگیری صفحه کلید تغییر میکند! Alternative:جایگزین |
|
Ambition |
رویا، آرزو، بلندپروازی، جاه طلبی،همت |
عمه بشین! چقد آرزو و بلندپروازی و جاه طلبی داری! Ambitious:جاه طلب |
|
Ancient |
قدیمی، باستانی،سالخورده، پیر |
انقد قدیمی شده عین شن شده! فسیل شده! |
|
Ancient |
قدیمی، باستانی،سالخورده، پیر |
انقد قدیمی شده عین شن شده! فسیل شده! |
|
Announce |
خبر دادن، اطلاع دادن، اعلان کردن |
انونس برنامه Announcement:اگهی، اعلان |
|
Anticipate |
پیش بینی |
من میگم پیش بینی کن. انت see پی ات؟ |
|
Apparent |
اشکار، واضح، معلوم، ظاهری |
یک پدر و مادر باید واضح و مشخص باشند نه فقط ظاهری! |
|
Apparent |
اشکار، واضح، معلوم، ظاهری |
یک پدر و مادر باید واضح و مشخص باشند نه فقط ظاهری! |
|
Appeal to |
درخواست کردن، تقاضا کردن، متوسل شدن به. |
یک لر گدایی که درخواست پول داره: ی پیل بده! |
|
Appoint |
تعیین کردن، منصوب کردن، معین کردن، انتخاب کردن |
کسی را برای یک نقطه منصوب کردن |
|
Appoint |
تعیین کردن، منصوب کردن، معین کردن، انتخاب کردن |
کسی را برای یک نقطه منصوب کردن |
|
Appropriate |
Suitable مناسب، درخور، برای خود برداشتن، بالا کشیدن |
متکا پر پر مناسبه! |
|
Approval |
موافقت، تایید، پذیرش، قبول |
اِ! پرو کن بعد موافقت کن/ تایید کن/ قبول کن! Approve: موافقت کردن |
|
Assess |
سنجیدن، ارزیابی |
اثاثت رو ارزیابی میکنه تا بخره! Assessment:سنجش |
|
Assess |
سنجیدن، ارزیابی |
اثاثت رو ارزیابی میکنه تا بخره! Assessment:سنجش |
|
Associate |
پیوند دادن، ربط دادن |
اساس شیعت تورو به کی ربط میده؟ امام حسین |
|
Assess |
سنجیدن، ارزیابی |
اثاثت رو ارزیابی میکنه تا بخره! Assessment:سنجش |
|
Associate |
پیوند دادن، ربط دادن |
اساس شیعت تورو به کی ربط میده؟ امام حسین Be associated with: مرتبط بودن، سر و کار داشتن با |
|
Baffle |
گیج کردن، درمانده کردن |
با فالت گیج و درماندم کردی! Baffling گیج کننده، baffled:گیج شده، bafflement:حالت گیجی |
|
Utterly |
Completely, totally |
قاطری که کلاً واس ماس |
|
Utterly |
Completely, totally |
قاطری که کلاً واس ماس |
|
Confuse |
گیج کردن، کسی را با کسی اشتباه گرفتن |
Confusing:گیج کننده، confused:گیج شده, confusion:گیجی،تحیر |
|
Utterly |
Completely, totally |
قاطری که کلاً واس ماس |
|
Confuse |
گیج کردن، کسی را با کسی اشتباه گرفتن |
Confusing:گیج کننده، confused:گیج شده, confusion:گیجی،تحیر |
|
At wich |
که در ان |
موصول+حرف اضافه: از راست ترجمه کن |
|
Utterly |
Completely, totally |
قاطری که کلاً واس ماس |
|
Confuse |
گیج کردن، کسی را با کسی اشتباه گرفتن |
Confusing:گیج کننده، confused:گیج شده, confusion:گیجی،تحیر |
|
At wich |
که در ان |
موصول+حرف اضافه: از راست ترجمه کن |
|
Point to Point out To a point |
اشاره کردن به خاطر نشان کردن تا حدی |
|
|
That is=that is to say |
یعنی |
|
|
Significant |
مهم |
سی گونی رو فکند، چون امر مهمی پیش اومد |
|
Significant |
مهم |
سی گونی رو فکند، چون امر مهمی پیش اومد |
|
Addres |
سخنرانی کردن، بررسی کردن،مورد خطاب قرار دادن |
ادرس را بررسی کرد و به انجا رفت تا سخنرانی کند و دیگران را مورد خطاب قرار دهد |
|
Significant |
مهم |
سی گونی رو فکند، چون امر مهمی پیش اومد |
|
Addres |
سخنرانی کردن، بررسی کردن،مورد خطاب قرار دادن |
ادرس را بررسی کرد و به انجا رفت تا سخنرانی کند و دیگران را مورد خطاب قرار دهد |
|
Bear |
حمل کردن، تحمل کردن،تحمل داشتن، زاییدن، میوه دادن |
بار رو تحمل کرد و درختش بار داد. |
|
Significant |
مهم |
سی گونی رو فکند، چون امر مهمی پیش اومد |
|
Addres |
سخنرانی کردن، بررسی کردن،مورد خطاب قرار دادن |
ادرس را بررسی کرد و به انجا رفت تا سخنرانی کند و دیگران را مورد خطاب قرار دهد |
|
Bear |
حمل کردن، تحمل کردن،تحمل داشتن، زاییدن، میوه دادن |
بار رو تحمل کرد و درختش بار داد. |
|
Humiliation |
تحقیر، خواری |
حمال بودن باعث تحقیر و خواری اش شد. |
|
Endure |
تحمل کردن |
Endurable:قابل تحمل این دوره درد را تحمل میکنم. |
|
Assume Presume Suppose |
فرض کردن، گمان کردن |
فرض کنید سم دارم، پریزم و سه پوز هم دارم! ….+if=ing |
|
Assure |
مطمئن شدن، اطمینان دادن، تضمین کردن، بیمه کردن |
داخلش کلمه sure موجوده! |
|
Attend |
Participate شرکت کردن در، حضور یافتن در |
پارتی بود شرکت کن Attend to: رسیدگی به، توجه کردن به |
|
Attitude |
Approach رویکرد، طرز برخورد |
رویکرد بهش گفت عطیه، توت |
|
Authority |
اتوریته، قدرت، نفوذ، اقتدار، اولیا امور، مسئولین، مرجع(منبع) |
|
|
Aware |
اگاه، مطلع، متوجه |
اگر یک جنگ باشه همه مطلع میشن Unaware:نااگاه، بی اطلاع |
|
Ban |
مانع شدن، منع کردن |
جایی بند میکشن که نرید |
|
Barrier |
مانع، سد |
|
|
Anxious Anxiety |
مضطرب اضطراب |
انگشت شست در دهان انگ بزنن ضایعی تو |
|
Intense |
شدید، عمیق، فشرده، احساساتی Intensive = فشرده Intensely= عمیقاً ،به شدت |
میخ رو شدید و عمیق وارد کرد؛ طرف احساساتی شد و گفت این تَنِس! |
|
Hatred |
نفرت، انزجار |
اگه بدت بیاد قرمز میشی |
|
Bucket |
سطل |
|
|
Caution |
⚠️ احتیاط، توجه، هوشیاری،اخطار، سرزنش |
کاشی ان! باید احتیاط و توجه و هوشیاری کرد! کاش این کار رو نمیکردم! سرزنش |
|
Caution |
⚠️ احتیاط، توجه، هوشیاری،اخطار، سرزنش |
کاشی ان! باید احتیاط و توجه و هوشیاری کرد! کاش این کار رو نمیکردم! سرزنش |
|
Cautious |
محتاط، مراقب |
کاشی اس! محتاطه! |
|
Caution |
⚠️ احتیاط، توجه، هوشیاری،اخطار، سرزنش |
کاشی ان! باید احتیاط و توجه و هوشیاری کرد! کاش این کار رو نمیکردم! سرزنش |
|
Cautious |
محتاط، مراقب |
کاشی اس! محتاطه! Cautionary Tail داستان عبرت انگیز |
|
Remark |
اظهار نظر کردن |
روی مارک کیف من اظهار نظر بفرمایید |
|
Shore |
ساحل |
لب ساحل اب شوره |
|
Decide |
تصمیم گرفتن، تعیین کردن، رای دادن Determine |
تصمیمم گرفتیم ساید بای ساید بخریم و جاشو تعیین کردیم و رای دادیم. |
|
Decisive |
تعیین کننده، سرنوشت ساز، مصمم |
|
|
Suspicious |
مشکوک🤨 |
تو سس پشس! |
|
Suspicious |
مشکوک🤨 |
تو سس پشس! |
|
Troops |
سربازان |
به جای فشنگ ترب فرستادن که💨 |
|
Crucial |
Essential,critical,vital حیاتی، مهم |
ادم کور و شل دو عضو مهم رو از دست داده. انسان شل. |
|
Momentous |
مهم، تعیین کننده |
مامانِتس، عنصر مهم و تعیین کننده |
|
Negotiations |
مذاکره |
وقتی میری مذاکره نگو شیعه ای. |
|
Flavor |
مزه |
|
|
Herb |
🪴 ادویه |
|
|
Reputation |
شهرت |
رو پیت ایشون رفته بود، خودشو اتیش بزنه، شهرت پیدا کرد |
|
Access |
دسترسی |
عکس میدن برای دسترسی بیشتر |
|
Bid |
پیشنهاد،خریدار، پیشنهاد دهنده |
این پیشنهاد به خریدار بید! |
|
Beforehand |
از پیش، پیشاپیش، قبلا |
|
|
Career |
شغل Job |
|
|
Staff |
کارکنان |
کارکنان وایسن توصف! |
|
Staff |
کارکنان |
کارکنان وایسن توصف! |
|
Sophisticated |
پیچیده |
سفسطه کار رو پیچیده میکنه! |
|
Staff |
کارکنان |
کارکنان وایسن توصف! |
|
Sophisticated |
پیچیده |
سفسطه کار رو پیچیده میکنه! |
|
Dramatic |
چشمگیر |
داره ماتیکش چشمو میگیره! |
|
Staff |
کارکنان |
کارکنان وایسن توصف! |
|
Sophisticated |
پیچیده |
سفسطه کار رو پیچیده میکنه! |
|
Dramatic |
چشمگیر |
داره ماتیکش چشمو میگیره! |
|
Likely, Likelihood Unlikely |
احتمالا بعید، نامحتمل |
Reza may be at home. Reza is likely to be at home. |
|
Staff |
کارکنان |
کارکنان وایسن توصف! |
|
Sophisticated |
پیچیده |
سفسطه کار رو پیچیده میکنه! |
|
Dramatic |
چشمگیر |
داره ماتیکش چشمو میگیره! |
|
Likely, Likelihood Unlikely |
احتمالا بعید، نامحتمل |
Reza may be at home. Reza is likely to be at home. |
|
Lately |
recently Of late ⏰ Newly |
|
|
Initiative |
ابتکار، قریحه |
در اغاز انشاالله میگیم. |
|
Initiative |
ابتکار، قریحه |
در اغاز انشاالله میگیم. |
|
Initial |
اولیه، اغازین |
در ابتدا انشاالله بگو. |
|
Behalf |
از طرف، به نمایندگی از |
|
|
Behalf |
از طرف، به نمایندگی از |
On be half of |
|
Beneath |
زیر |
بینی نافه زیرش |
|
Beyond |
انسوی، ان طرف، پشت |
|
|
Blade |
تیغ، تیغه،لبه |
|
|
Blame |
سرزنش کردن |
I blame myself. من بلایم، سرزنش نکن! |
|
Blame |
سرزنش کردن |
I blame myself. |
|
Bloke |
ادم، رفیق، همکار |
|
|
Blame |
سرزنش کردن |
I blame myself. |
|
Bloke |
ادم، رفیق، همکار |
|
|
Bonus |
هدیه، کادو، انعام |
این بُنِس! |
|
Blame |
سرزنش کردن |
I blame myself. |
|
Bloke |
ادم، رفیق، همکار |
|
|
Bonus |
هدیه، کادو، انعام |
این بُنِس! |
|
Bounce |
جهیدن، جهش |
|
|
Blame |
سرزنش کردن |
I blame myself. |
|
Bloke |
ادم، رفیق، همکار |
|
|
Bonus |
هدیه، کادو، انعام |
این بُنِس! |
|
Bounce |
جهیدن، جهش |
|
|
Bound |
حتمی، ملزم، پیوسته، مفید Be bound to به احتمال خیلی زیاد |
ملزم هستی باند ببندی حتمی! Culture bound وابسته به فرهنگ |
|
Broad |
کلی، گسترده |
کلی براده گسترده شده! |
|
Abroad |
در خارج از کشور، به خارج از کشور Overseas |
|
|
Broad |
کلی، گسترده |
کلی براده گسترده شده! |
|
Abroad |
در خارج از کشور، به خارج از کشور Overseas |
|
|
Buck |
نر، جفتک انداختن |
Bucking horse اسب چموش |
|
Bump |
دست انداز، برامدگی |
|
|
Burst |
ترکیدن، منفجر شدن |
برس، داره منفجر میشه! |
|
Bury |
به خاک سپردن، دفن کردن |
بری که بر نگردی! Burial:مراسم خاکسپاری |
|
Capable |
شایسته ، لایق Be capable of=can توانستن |
فرد شایسته و لایق کاپ رو میبره! |
|
Hold on to |
محکم به چیزی چسبیدن،گرفتن |
|
|
Carry away |
با خود بردن |
|
|
Eminent Prominent Outstanding Striking Conspicuous |
برجسته,اشکار |
|
|
Eminent Prominent Outstanding Striking Conspicuous |
برجسته,اشکار |
|
|
Eminent Prominent Outstanding Striking Conspicuous |
برجسته,اشکار |
|
|
Strengthen |
تقویت شده، استحکام بخشیدن، محکم شدن |
|
|
Steady |
ثابت قدم، قرص و محکم |
محکم استدی؟ Steadily: با مداومت |
|
Hand in |
ارائه دادن، تسلیم کردن |
میذاری کف دستت و ارائه میدی |
|
Hand out |
Give out |
توزیع کردن، تقسیم کردن |
|
Hand out |
Give out |
توزیع کردن، تقسیم کردن |
|
Species |
نوع، گونه |
این از نوع و گونه پشه است! |
|
Dedicated |
خود را وقف کردن در راه چیزی، صرف کردن در راه چیزی |
ددی کی تو وقت داری به ما اختصاص بدی |
|
Dedicate |
خود را وقف کردن در راه چیزی، صرف کردن در راه چیزی |
ددی کی تو وقت داری به ما اختصاص بدی |
|
Dedicated |
متعهد |
|
|
Determine |
Decide معین کردن، تصمیم گرفتن |
دو ترم برام معین کردن چون با ارادم |
|
Determine |
Decide معین کردن، تصمیم گرفتن |
دو ترم برام معین کردن چون با ارادم |
|
Determined |
Decided با اراده، مصمم |
دو ترم برام معین کردن چون با ارادم |
|
Determinative |
Decisive |
تعیین کننده، سرنوشت ساز |
|
Enthusiastic |
مشتاقانه |
این توضیحاتی که میدید مشتاقانه میشنوم |
|
Enthusiastic |
مشتاقانه |
این توضیحاتی که میدید مشتاقانه میشنوم |
|
Enthusiastic |
مشتاقانه |
این توضیحاتی که میدید مشتاقانه میشنوم |
|
Enthusiastic |
مشتاقانه |
این توضیحاتی که میدید مشتاقانه میشنوم |
|
Enthusiasm |
شور،اشتیاق |
این توضیحات شور و اشتیاق ایجاد میکند |
|
Affect |
تحت تاثیر قرار دادن |
|
|
Effect |
تاثیر، اثر |
|
|
Affective |
عاطفی |
|
|
Affective |
عاطفی |
|
|
Effective |
موثر |
|
|
Affection |
مهر، علاقه، عاطفه |
تو فکرشه، بهش علاقه داره |
|
Affectionate 🤗 |
با محبت، با مهر |
|
|
Express |
ابراز کردن، سریع السیر |
با قطار سریع السیر برو و ابراز علاقه کن |
|
Express |
ابراز کردن، سریع السیر |
با قطار سریع السیر برو و ابراز علاقه کن |
|
Expressive |
با احساس، ابراز کننده |
|
|
Express sympathy ❤️🩹 |
ابراز همدردی |
سیم پتو اوردی ابراز همدردی کنی |
|
Expressive of |
Indicate of حاکی از، بیانگر |
|
|
Reliable |
قابل اعتماد |
رل بزن باهاش، قابل اعتماده |
|
Rely on Upon on Depend on |
متکی بودن به، وابسته بودن به |
وابسته به روح الله ایم |
|
Point of view View point View |
دیدگاه |
|
|
Cereal 🥣 |
غلات، گندم صبحانه |
بیا با سریال سریل بخوریم |
|
Delightful |
دلپذیر |
دل داره |
|
Ceiling |
سقف |
سیلی به سقف زدن |
|
Chase |
دنبال کردن، تعقیب کردن |
دنبال میکنی تا ببینی ان چی هست؟ |
|
Circuit |
گردش، مدار |
مثل circle ⭕️ |
|
Circumstance |
شرایط، اوضاع |
سرکه تحت چه شرایطی مستان سازه؟ |
|
Circumstance |
شرایط، اوضاع |
سرکه تحت چه شرایطی مستان سازه؟ |
|
Under no circumstances |
تحت هیچ شرایطی |
|
|
Civil |
مدنی، شهری |
|
|
Civilization |
تمدن |
فکر میکنند سبیل های زشتشون تمدنه! |
|
Civilization |
تمدن |
فکر میکنند سبیل های زشتشون تمدنه! |
|
Civilized |
متمدن |
سبیلش متمدنش کرده |
|
Civilization |
تمدن |
فکر میکنند سبیل های زشتشون تمدنه! |
|
Civilized |
متمدن |
سبیلش متمدنش کرده |
|
Procedure |
شیوه، روش |
شیوه ای که پرسی تاجر شده چیه؟ |
|
Claim |
ادعا،ادعا خسارت کردن |
ادعا میکنه کلیم ا… هستم |
|
Clue 🕵️♂️ |
نشانه، سرنخ |
کولو وشربو! نشانه رو بخور که نیفته دست دشمن |
|
Trace |
نشان، اثر، ردپا، دنبال کردن |
این جا تَرِس! بچه…. |
|
Coast |
ساحل |
|
|
Coast |
ساحل |
|
|
Collar 🐶 |
یقه، قلاده |
|
|
Obedience |
اطاعت، فرمانبرداری |
Obey=فرمانبرداری کردن |
|
concentration |
تمرکز |
|
|
Conduct |
اجرا، اجرا کردن، رفتار |
|
|
Command |
دستور، حکم، فرمان |
کم اند کسانی که دستور و حکم و فرمان صادر کنند. |
|
Commite |
مرتکب شدن |
وقتی کسی جرمی مرتکب میشود، کمیته ای تشکیل می شود. |
|
Commitment |
تعهد، تسلیم، عهد، پیمان |
کسی که بره کمیته تعهد میده |
|
Commitment |
تعهد، تسلیم، عهد، پیمان |
کسی که بره کمیته تعهد میده |
|
Comprise |
متشکل بودن از، شامل….. بودن |
کم پر از! متشکل از کمه |
|
Commitment |
تعهد، تسلیم، عهد، پیمان |
کسی که بره کمیته تعهد میده |
|
Comprise |
متشکل بودن از، شامل….. بودن |
کم پر از! متشکل از کمه |
|
Concern |
ارتباط، مورد علاقه، نگرانی |
کنسر باعث نگرانی میشه |
|
Concerning |
درباره ی |
یکی از موضوعاتی که خیلی درباره ی ان صحبت میشه کنسله |
|
Concerning |
درباره ی |
یکی از موضوعاتی که خیلی درباره ی ان صحبت میشه کنسله |
|
Concerned 😧 |
نگران |
|
|
Concerning |
درباره ی |
یکی از موضوعاتی که خیلی درباره ی ان صحبت میشه کنسله |
|
Concerned 😧 |
نگران |
The person concerned افراد مربوطه، افراد دخیل |
|
Be concerned with |
سر وکار داشتن با… |
|
|
Confine |
محدود کردن |
کن fine(جریمه) تا محدودش کنی |
|
Restrict |
محدود کردن |
رئیس تریاک رو محدود کرد. |
|
Conflict |
تعارض ، دعوا، ستیزه |
کونشو فلک کن تا تعارض و دعوا و ستیزه نکنه! Conflict of interest:تعارض منافع |
|
Conscious |
هوشیار، اگاه |
کانَ هوشِس هوش بود |
|
Conscious |
هوشیار، اگاه |
کانَ هوشِس هوش بود |
|
Consent |
رضایت دادن، اجازه دادن |
اجازه میدی؟ رضایت میدی کن سنت؟؟؟ بببببببببله |
|
Conscious |
هوشیار، اگاه |
کانَ هوشِس هوش بود |
|
Consent |
رضایت دادن، اجازه دادن |
اجازه میدی؟ رضایت میدی کن سنت؟؟؟ بببببببببله |
|
Consider |
تلقی کردن، رسیدگی کردن، پرداختن به، توجه کردن به، |
کن سی در را بررسی، میری پشت در و توجه میکنی/ رسیدگی میکنی/ تصور میکنی که استاد اونجاست / در رو باز میکنی و در تلقی میکنه |
|
Considering |
با توجه به |
|
|
Considerable |
قابل توجه، قابل ملاحظه |
Able =قابل |
|
Striking |
قابل توجه، چشمگیر |
استرهای کینگ چشم شمارو میگیره |
|
Consistent |
همیشگی، دائمی، سازگار |
همیشه کن سیس تنت لی! |
|
Consistently |
همیشه، همواره |
کن سیس تنت لی! |
|
Constitute |
بودن، تاسیس کردن، پایه گذاری |
انستیتو رو پایه گذاری و تاسیس میکنند |
|
Construct |
Structure ساختن |
از تریاک چرا برای ساختن استفاده نمیکنی |
|
Under construction 🚧 |
در حال ساخت |
|
|
Constructive |
سازنده، موثر |
|
|
Consult |
رجوع کردن به…، مشورت کردن |
تو که رجوع کردی که مشورت بگیری، کن سوالت! |
|
Consultation |
مشورت |
|
|
Consum |
خوردن، نوشیدن، صرف کردن |
|
|
Consum |
خوردن، نوشیدن، صرف کردن |
|
|
Consumer |
مصرف کننده |
|
|
Contemporary |
معاصر، هم دوره |
کانت و پری خانم هم عصر اند! |
|
Content |
فهرست مطالب، محتوا،محتویات |
کن تنت! لختی، محتویات بدنت معلومه |
|
Content |
فهرست مطالب، محتوا،محتویات |
کن تنت! لختی، محتویات بدنت معلومه |
|
Content |
راضی، خرسند، خوشحال |
راضیش میکنی که کن تنت! |
|
Contest |
مبارزه کردن، رقابت کردن |
تست کن و مبارزه و رقابت کن! |
|
Contest |
مبارزه کردن، رقابت کردن |
تست کن و مبارزه و رقابت کن! |
|
Context |
بافت، متن، محتوای کلام |
|
|
Contrast |
مقایسه کردن، مغایرت داشتن، مقابل هم قرار دادن |
مقایسه کردم و دیدیم مغایرت از کنتراست! |
|
Contribute |
کمک کردن، سهیم بودن، همکاری کردن |
کمک کن تا کنتور بیاد توو! |
|
Contribute |
کمک کردن، سهیم بودن، همکاری کردن |
کمک کن تا کنتور بیاد توو! |
|
Contribution |
کمک |
|
|
Distribute |
توزیع کردن، تقسیم کردن |
دیس غذا رو بین سه تا بیوت تقسیم کن! |
|
Distribute |
توزیع کردن، تقسیم کردن |
دیس غذا رو بین سه تا بیوت تقسیم کن! |
|
Attribute |
نسبت دادن، صفت، ویژگی، مشخصه |
ویژگی و مشخصش عطرشه! این عطر رو نسبت میدن به علما! |
|
Distribute |
توزیع کردن، تقسیم کردن |
دیس غذا رو بین سه تا بیوت تقسیم کن! |
|
Attribute |
نسبت دادن، صفت، ویژگی، مشخصه |
ویژگی و مشخصش عطرشه! این عطر رو نسبت میدن به علما! |
|
Put trust in Place trust in |
به کسی اعتماد کردن |
|
|
Put trust in Place trust in |
به کسی اعتماد کردن |
|
|
Accomplish |
انجام دادن |
do complete Fulfill Perform Carry out |
|
Put trust in Place trust in |
به کسی اعتماد کردن |
|
|
Accomplish |
انجام دادن |
do complete Fulfill Perform Carry out |
|
Ordain |
مقدر کردن، مقرر کردن |
در این جلسه مقرر شد که اردنگی بخوری |
|
Extent |
حد، اندازه |
وقتی اکس بخوای به تنت بزنی حد و اندازه داره |
|
Extend |
گسترش دادن، ادامه دادن |
قرص اکس رو تند تند گسترش دادند |
|
Extend |
گسترش دادن، ادامه دادن |
قرص اکس رو تند تند گسترش دادند |
|
Hold on to Hold fast to |
محکم چسبیدن به |
|
|
Extend |
گسترش دادن، ادامه دادن |
قرص اکس رو تند تند گسترش دادند |
|
Hold on to Hold fast to |
محکم چسبیدن به |
|
|
Firmly |
قاطعانه، محکم، جدی |
بعضی فرم ها قرص و محکم اند Firm:شرکت |