• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/143

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

143 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

hill

تپه، کوهچه، پشته، انباشته

imp

بچه شرور و شیطان، شیطانک، جنی، قلمه زدن، زیاد کردن، طولانی کردن

get used to

عادت کردن

you

تو، شما، به طور کلی "آدم"

abruptly

به طور ناگهانی

keep a promise

سر قول ماندن

leprosy

جذام

any more, any longer, no longer

دیگر نه


دوتای اول در انتهای جمله منفی می‌آیند، سومی در وسط جمله مثبت

paw

پنجه، چنگال، پنجه زدن

take

برای ماشین‌ها مثل قطار، اتوبوس و... به معنی سوار شدن است

ride

راندن اسب یا دوچرخه یا موتور سیکلت

take away

چیزی را از جایی بردن

fly away

پرواز کنان از جایی دور شدن

be away, go away

از جایی رفتن، جایی نبودن، برای تعطیلات جایی رفتن

pretend

وانمود کردن، تظاهر کردن

keep promise

سر قول ماندن

sailor

ملوان

foolish

احمق، ابله، جاهل

fool

احمق، نادان، دست انداختن، فریب دادن، خرفت کردن

Hands off

دستت رو بکش، دست نزن

Take your hands off

at all

اصلا، ابدا، مطلقا

at once

فوری، بلافاصله، همزمان

at last

در نهایت، آخر

race

مسابقه، نژاد، قوم، نسل، مسابقه دادن، سرعت گرفتن

Indian

هندی، سرخپوست

glue

چسب، سریش، چسباندن، چسبیدن

helmet

کلاه ایمنی، کلاه‌خود، کلاه آتش‌نشانی، کلاه غواصی و...


زره سر

get on

سوار شدن، کار کردن، موفق شدن، گذراندن

across

در عرض، سراسرِ، آن طرفِ، از این طرف تا آن طرف، از پهنه...


نشان دادن یک گستره

across the street : عرض خیابان


along the street: طول خیابان


across from

روبروی

across the street from each other

demonstrate

نشان دادن، تظاهرات کردن، شرح دادن، ثابت کردن

demonstration

تظاهرات، نمایش، اثبات

figure

شکل، عدد، نقش، طرح، فرم، کشیدن، تصویر کردن، حساب کردن

have got = have

داشتن

chief

رییس، سردسته، فرمانده

get olong

کنار آمدن، با کسی ساختن

Get along with

get around

این طرف و آن طرف رفتن، زیاد سفر کردن، دور زدن قانون، حل یک مشکل، به کاری رسیدن

get by

کنار آمدن، سر کردن، موفق شدن


(از نظر مالی)

get on

سوار وسیله نقلیه شدن، با هم کنار آمدن و ساختن

get off

پیاده شدن از وسیله نقلیه

get through

تمام کردن چیزی، کمک به تمام کردن چیزی، با تلفن به کسی دسترسی پیدا کردن

get up

از رختخواب بیرون آمدن

به معنی بیدار شدن نیست

get away with

قسر در رفتن، از زیر مجازات فرار کردن

get over

بهبود یافتن از چیزی یا مشکلی، رد شدن از یک مشکل، کنار آمدن با چیزی

get out

بیرون رفتن

get rid (of)

خلاص شدن از شرِ

hurdle

مانع

come

آمدن، رسیدن، روی دادن، به ذهن خطور کردن، به دست آمدن، به وقوع پیوستن..

necklace

گردنبند

champion

قهرمان، مبارز، دفاع کردن، پشتیبانی کردن

over

روی، بالای، برفراز، در سرتاسر، آن طرف، بیرونی، در بالا

quick eyes

تیز چشم

come

... رسیدن...

thick

ضخیم، کلفت

cut off

بریدن و جدا کردن، قطع کردن، کوتاه کردن مو

Cut: بریدن(مثل زخم کردن پوست)

whom

چه کسی

further

بعلاوه، دورتر

farther

دورتر، جلوتر، بعلاوه

cook

پختن، آشپز

light up

روشن کردن

Give smile

Give

take away

بردن

go

رفتن، ترک کردن، گفتن(در محاوره)

go red

سرخ شدن

go crazy

دیوانه شدن

go quiet

ساکت شدن

go quiet

ساکت شدن

climb up

بالا رفتن از چیزی

climb down

پایین آمدن از چیزی

climb out of

خارج شدن از چیزی با بالارفتن از دیواره آن مثل قایق و بالن

climb in

داخل چیزی شدن

climb over

از روی چیزی رد شدن( مثلا دیوار)

climb away

دور شدن از چیزی

climb through

از لای چیزی رد شدن (مثلا پنجره شکسته)

over here / over there

اینجا / آنجا

حرف اضافه over به معنی "فاصله کم" است ولی ترجمه نمی‌شود

hear back

جواب گرفتن، جواب شنیدن

throw back

پرت کردن به جای قبل

wives

زنها، جمع wife

palace

کاخ، قصر

sword

شمشیر، تیغ

hunt

شکار، شکار کردن،

at once

فورا

executioner

جلاد

will

اراده، خواست، وصیت، وصیت نامه، مشیت، خواستن، اراده کردن، وصیت کردن، فعل کمکی آینده

willing

مایل، حاضر، خواهان، راضی، راغب

tailor

خیاط، خیاطی کردن

beggar

گدا، به گدایی انداختن

god willing

اگر خدا بخواهد، انشالا

trouser(s)

شلوار

A pair of ...

pant(s)

شلوار

scissor(s)

قیچی

throat

گلو، حلق، گلوگاه، گذرگاه باریک، دهانه

knock

در زدن، ضربه به در زدن، بدگویی کردن، عیب‌جویی کردن، به‌ هم کوبیده شدن

knock over

نقش زمین کردن، زمین زدن

hit

زدن، خوردن، اصابت کردن، اصابت، به هدف زدن، آسیب رساندن

watchman

نگهبان، سرایدار، محافظ

judge

قضاوت کردن، قاضی، داور، محاکمه کردن، داوری کردن

polo

بازی چوگان

cure

علاج، درمان، معالجه کردن، شفا دادن

poison

زهر، سم

old

پیر، قدیمی، جان (نشان دادن احساس نسبت به کسی، که جان ترجمه میشود)

just then

درست همان موقع، همون لحظه

at that

بعد، در آن نقطه، بعد از این کار

treasure

گنج، ثروت، گنج اندوختن، گرامی داشتن

lick

لیسیدن، زبان زدن، تازیانه زدن، مغلوب کردن

helper

یاور، کمک کننده

courtyard

حیاط، اندرونی، چهاردیواری

come after

کسی یا چیزی را دنبال کردن، دنبال کسی رفتن برای مجازات یا تنبیه

terrify

ترسیدن، ترساندن، وحشت‌زده کردن

give away

بخشیدن، لو دادن، شوهر دادن

issue

شماره، موضوع، نشریه، صادر کردن، بیرون آمدن، انتشار دادن

give back

پس دادن

give in

تسلیم شدن

reluctant

مخالف، بی‌میل

give up

دست کشیدن از چیزی، تسلیم شدن، منصرف شدن

دست کشیدن فیزیکی

give up on

دست از تلاش برای رسیدن به هدفی برداشتن، دست برداشتن از باور به چیزی

دست کشیدن روحی، مثلا دست برداشتن از تلاش

given

مشخص شده، بیان شده، با در نظر گرفتن

give word

قول دادن

dig

کندن، حفاری کردن، حفاری، کاوش کردن

get on

سوار شدن

country

کشور، روستا، حومه‌ی شهر

word

کلمه، حکم، دستور، فرمان، پیام، خبر ...

spare

کوتاهی کردن، غفلت کردن، دریغ کردن، بخشیدن، گذشت کردن، عفو کردن، چشم پوشیدن، خودداری کردن، ذخیره، یدک، زاپاس، در ذخیره نگه داشتن، لاغر، نازک، کم حرف

no longer, any longer, any more, no more

دیگر نه

در جمله no longer و no more: فعل مثبت می‌آید


و بالعکس

forgive

بخشیدن، عفو کردن، تبرئه کردن

در اظهار ادب: ببخشید، معذرت میخوام

negotiate

مذاکره کردن، گفتگو کردن

abuse

نقض، سو استفاده کردن، توهین، فحش، بدرفتاری، تجاوز به حقوق...، بدگویی کردن

former

سابق، قبلی، جلوی، قالب تشکیل دهنده

complicit

همدست

miracle

معجزه

serve

خدمت کردن

deserve

استحقاق داشتن، لایق بودن، سزاوار بودن

lizard

مارمولک، سوسمار، بزمجه

jog

آهسته دویدن، تنه زدن به، هول دادن، بی قاعدگی، جلو آمدگی یا عقب رفتگی

used to

قبل از مصدر، به معنی کاری که در گذشته مرتب انجام میشده ولی دیگر انجام نمیشه.


کاری را بر اساس عادت در گذشته انجام دادن

Used to smoke...


نحوه منفی کردن:


Didn't use to smoke...

call at

سر زدن، جایی توقف کوتاهی کردن

stock

موجودی کالا، در انبار، ذخیره، ذخیره کردن، انبار کردن، به موجودی افزودن، موجود و حاضر و آماده،

out of stock:


موجود نبودن، موجودی نداشتن

port

بندر، بارگیری کردن، حمل کردن، مبدأ مسافرت

can't help

نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم

اگر بعد از help فعل بیاید به صورت ing فرم میاد

couldn't help

نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم

magnificent

مجلل، عالی، عظیم، باشکوه

rid

خلاص شدن

execution

اعدام، اجرا، انجام، توقیف