• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/600

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

600 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

Der Personalausweis

شناسنامه، کارت شناسایی

Die Färe

کشتی، لنج

Der Hafen

بندر، بندرگاه

Die Fernreise

سفر در مسافت طولانی

Die Kreuzfahrt

سفر دریایی 🚢 🛳

Die Wellness

سلامتی و خوب بودن

Die Ferne

فاصله

Die Touristikmesse

نمایشگاه گردشگری

Die Ferienwohnung

آپارتمان تعطیلات، holiday Apartment

Der Wohnwagen

کاروان

Der Gasthof

مهمانپذیر، اقامتگاه

Die Pension

پانسیون

Das Wohnmobil

کاروان یا ماشینی که در آن فضای زندگی وجود دارد.

Das Erlebnis

تجربه، Experience و به معنای ماجراجویی و adventure هم است.

Der Fallschirm

چتری که در آسمان برای تفریح استفاده می شود، همچنین به چتر نجات هم گفته می شود.

Die Reißleine

به این طنابی که باهاش می پرند میگویند.

Die Halbpension (HP)

آپشنی برای غذا در مهمانسراها یا هتل هاست که بنا به دلخواه مهمان صبحانه بعلاوه ی یک وعده ی غذایی دیگر(ناهار یا شام) در آن قرار دارد.

Die Vollpension (VP)

آپشنی برای غذا در مهمانسراها یا هتل هاست که هر سه وعده ی غذایی (صبحانه، ناهار و شام) در آن قرار دارد.

Die Erholung

تفریح و آسایش

Die Entspannung

آرامش و آسایش

erleben

تجربه کردن

Der Bummel,


Stadtbummel

گشت و گذار، گشت و گذار در شهر

sich erholen

ریکاوری کردن، تفریح کردن

Die Platte

صفحه

Der Sportler

ورزشکار

faulenzen

تنبلی کردن

klettern

صخره نوردی

segeln

قایق سواری (قایق بادبانی)

springen

پریدن

tauchen

شیرجه زدن، غواصی کردن

Der Wanderweg

مسیر پیاده روی

Der Aufbau

Construction

Der Abbau

Deconstructing, breakdown

Die Beschäftigung

استخدام

Das Ereignis

رویداد

Der Geist

روح

Die Höhe

ارتفاع

Der Hunger

گرسنگی

Der Liebhaber

دوست دار، عاشق

Das Mal

دفعه

Die Mitte

وسط

Das nichts

هیچ

Der Pkw

وسیله نقلیه شخصی

Der Quatsch

چرند، مزخرف

Der Rahmen

فریم ، قاب

Der Rand

حاشیه، لبه، مرز

Die Ruhe

سکوت

Das Schloss

قصر، کاخ

Die Sendung

برنامه (تلویزیون، رادیو)

Die Spur

رد پا، لاین (خیابان)

Der Stein

سنگ

Das Tandem

دوچرخه دو نفره، پشت سر هم

Die Tandemsprung

پرش دو نفره

Der Trick

حقه

die Versorgung

تامین، ذخیره

die Versorgung der Bevölkerung mit Lebensmitteln.


تامین جمعیت با مواد غذایی

Das Vergnügen

لذت، سرگرمی

Der Vogel

پرنده

Der Zeppelin

کشتی پرنده

sich aufwärmen

گرم کردن، نرمش کردن

einrichten, sich auf + A

فراهم کردن، آماده کردن

einrasten

قفل شدن، مشغول شدن، گرفتار شدن

gleiten

سر خوردن، لیز خوردن

sich lohnen

ارزش داشتن، ارزیدن

losfahren

عازم شدن، حرکت کردن

nerven

اذیت کردن، دلخور کردن، annoy

mitmachen

مشارکت کردن، درگیر شدن، پیوستن به

schreien

فریاد زدن

tragen

گرفتن (take)، پوشیدن، حمل کردن

vertragen (etwas)

تحمل کردن (چیزی)

strukturieren

ساختار دادن، Organise کردن

verwöhnen

لوس کردن، ناز کردن، خراب کردن (spoil)

zusammendrücken

فشار دادن، چلاندن، فشرده کردن

zusammenfalten

تا کردن، رو هم تا کردن

absolut

کاملا

ausgezeichnet

عالی، فوق العاده، با شکوه، برتر

die Düne

تپه شنی

das Ufer

ساحلی که شنی نیست، کنار آب، لب آب

Der Strand

ساحل

blass

رنگ پریده، کم رنگ، از هوش رفته، بی رنگ

elegant

شیک

faszinierend

شگفت انگیز، چالش برانگیز، جرقه زننده

fern

دور

familiär

خانواده، آشنا، معتمد

frisch

تازه، نو

frei

آزاد

großartig

عالی، با شکوه، عظیم، فوق العاده

herrlich

با شکوه، مجلل، فوق العاده، دوست داشتنی

klar

واضح، شفاف، فهمیده شده

pur

خالص، ناب

regional

بومی، منطقه ای

steinzeitlich

عصر حجری

traumhaft

رویایی، خیالی، خارق العاده

unbeliebt

منفور، غیر محبوب، بد نام

uninteressant

غیر جذاب

unsportlich

غیر ورزشی

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

rund um +A

در اطراف A، حول و حوش، پیرامون

uninteressant

غیر جذاب

unsportlich

غیر ورزشی

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

rund um +A

در اطراف A، حول و حوش، پیرامون

rundum

۲۴ساعت، سرتاسر، کاملا

uninteressant

غیر جذاب

unsportlich

غیر ورزشی

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

rund um +A

در اطراف A، حول و حوش، پیرامون

rundum

۲۴ساعت، سرتاسر، کاملا

sogar

حتی، بلکه

uninteressant

غیر جذاب

sonst

در غیر این صورت، وگرنه

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

rund um +A

در اطراف A، حول و حوش، پیرامون

rundum

۲۴ساعت، سرتاسر، کاملا

sogar

حتی، بلکه

uninteressant

غیر جذاب

sonst

در غیر این صورت، وگرنه

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

unsportlich

غیر ورزشی

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

rund um +A

در اطراف A، حول و حوش، پیرامون

sogar

حتی، بلکه

uninteressant

غیر جذاب

vielfältig

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

beide

هر دو، both

unsportlich

غیر ورزشی

anderswo

یک جایی دیگر، هرجایی دیگر، یک جایی

danach

بعدش، بعد از آن، سپس

genauso

درست مثل همین، به همین اندازه

nirgends

هیچ جا، هیچ کجا

rundum

۲۴ساعت، سرتاسر، کاملا

sogar

حتی، بلکه

Das Meer

اقیانوس

Die Insel

جزیره

tropisch

گرمسیری

Die Alpen

کوه های آلپ

Das Reisebüro

آژانس مسافرتی

Das Reisebüro

آژانس مسافرتی

Der Tourismus

گردشگری، جهانگردی

Der Personalausweis

شناسنامه، کارت شناسایی

Der Personalausweis

شناسنامه، کارت شناسایی

Der Pass (Reisepass)

پاسپورت، گذرنامه

Das Visum

ویزا

Der Ausländer, die Ausländerin

خارجی، بیگانه

die Abreise

عزیمت، حرکت، خروج

die Abreise

عزیمت، حرکت، خروج

Die Anreise

رسیدن، ورود

die Abreise

عزیمت، حرکت، خروج

Die Anreise

رسیدن، ورود

Die Einreise

ورودی

die Abreise

عزیمت، حرکت، خروج

Die Anreise

رسیدن، ورود

Die Einreise

ورودی

einreisen

وارد شدن، وارد شدن به کشور

Der Aufenthalt

اقامت

Der Aufenthalt

اقامت

aufhalten

اقامت داشتن، ماندن

Die Verbindung

اتصال، ارتباط، Connection

abfahren

خروج کردن، حرکت

abfahren

خروج کردن، حرکت

ankommen

رسیدن

abfahren

خروج کردن، حرکت

ankommen

رسیدن

abfliegen

خروج کردن هواپیما، حرکت هواپیما

abfahren

خروج کردن، حرکت

ankommen

رسیدن

abfliegen

خروج کردن هواپیما، حرکت هواپیما

landen

فرود آمدن

abfahren

خروج کردن، حرکت

ankommen

رسیدن

abfliegen

خروج کردن هواپیما، حرکت هواپیما

landen

فرود آمدن

Die Buchung

رزرو

stornieren

کنسل کردن

Der Tarif

تعرفه

Der Tarif

تعرفه

Der Passagier

مسافر

Die Fluggesellschaft

شرکت های هواپیمایی، خطوط هوایی

Die Fluggesellschaft

شرکت های هواپیمایی، خطوط هوایی

Der Flughafen

فرودگاه

Der Flugsteig

گیت فرودگاه

Das Gleis

خط راه آهن

Die Reihe (Sitzreihe)

ردیف، سری (ردیف صندلی و نشستن)

Das Gepäck

وسایلی که در آن بار می گذارند مثل چمدان و کوله

Das Gepäckschein

رسید چمدان

Das Gepäckschein

رسید چمدان

Das Gepäckstück

نوع بار، item of luggage

Beschreiben Sie bitte das Gepäckstück.


Ein Koffer/ ein Trolley/ ein Reisetasche / ein Rucksack

Der Koffer

چمدان

Der Rucksack

کوله پشتی

Die Reisetasche

ساک

Der Trolley

کیف چرخ دار، چرخ دستی

Das Regierungssystem

سیستم حکومتی

Das Regierungssystem

سیستم حکومتی

Der Staat

حکومت، دولت

Das Regierungssystem

سیستم حکومتی

Der Staat

حکومت، دولت

Das Bundesland

ایالت

Das Staatsoberhaupt

رییس حکومت، رییس دولت

Der Kanton

بلوک، بخش

Der Kanton

بلوک، بخش

Die Gemeinde

بخش، شهرستان

Die Republik

جمهوری

Die Monarchie

پادشاهی، سلطنتی

Die Monarchie

پادشاهی، سلطنتی

konstitutionelle Monarchie

سلطنت مشروطه

Die Monarchie

پادشاهی، سلطنتی

konstitutionelle Monarchie

سلطنت مشروطه

Der Fürst

شاهزاده، شهریار

Das Fürstentum

شاهنشاهی

Die Residenz

محل اقامت

demokratisch

دموکراتیک

Der/die Abgeordnete

نماینده مجلس، نماینده، عضو پارلمان

Die Bevölkerung

جمعیت

Der Einwohner/ die Einwohnerin

ساکن، مقیم، بومی

Die Amtssprache

زبان رسمی

Die Amtssprache

زبان رسمی

Der Fluss

رودخانه

Das Tal

دره

grenzen an + A

هم مرز

geografisch

از لحاظ جغرافیایی

Der Ärger

خشم

Die/der Angehörige

اتباع، بستگان، اقوام

Für Angehörige anderer Staaten kann ein Visum notwendig sein.

Die Ansicht

منظره

Die Ansicht

منظره

die Auskunft

اطلاعات، Information

Der Blick

چشم انداز، منظره

Der Blick

چشم انداز، منظره

Das Ding

چیز، the thing

Der Blick

چشم انداز، منظره

Das Ding

چیز، the thing

Das Drittel

یک سوم

Die Hälfte

نصف

Die Fußgängerzone

منطقه عابرپیاده

Die Fußgängerzone

منطقه عابرپیاده

Die Kompetenz

صلاحیت

Das Lotto

بخت آزمایی

Die Meldung

گزارش، پیام

Die Meldung

گزارش، پیام

Das Nylon

نایلون

verbringen

گذراندن، سپری کردن

Die Lieblingsbeschäftigung

Hobby, سرگرمی مورد علاقه

wunderschön

زیبا، دوست داشتنی، فوق العاده

die Unterkunft

اقامتگاه، مسکن، جا

überhaupt nicht

اصلا، ابدا، not at all

anstrengend

خسته کننده، طاقت فرسا، exhausting

Sich streiten

دعوا کردن، جر و بحث کردن

stören

مزاحمت کردن، مختل کردن، دخالت کردن

Der Ausflug

گشت و گذار، سفر، گردش

sich erfüllen

به حقیقت پیوستن، بر آوردن، عملی کردن، انجام دادن

Die Erwartung

انتظار، توقع

zusätzlich

علاوه بر این، اضافی

Zusätzliche Erwartungen: انتظارات اضافی

Die Ausstellung

نمایشگاه، die Messe

Die Praxis

عمل، تمرین، مطب (دکتر)

In der Praxis sind die Dinge dann doch anders als im Studium.


در عمل، موارد متفاوت از مطالعات است.

überweisen

انتقال دادن، Transfer

der Rechnungsbetrag

مبلغ فاکتور

Der Schalter

باجه، کانتر

die Abteilung

اداره، دپارتمان، Department

ziemlich

خیلی، زیاد

anschließend

متعاقبا، پس از آن

Die Regierung

دولت

Der Schaden

خسارت

Der Schaden

خسارت

Die Schadensmeldung

گزارش خسارت

Der Schaden

خسارت

Die Schadensmeldung

گزارش خسارت

Der Schein

رسید، اسکناس

Die Spezialität

ویژگی، تخصص، غذای محلی و منطقه ای، غذای مورد علاقه

Die Spitze

نوک، قله

Die Technik

تکنولوژی

Die Technik

تکنولوژی

Der Trainee

کارآموز

Die Variante

نوع، شکل

Beste Variante: بهترین نوع

Das Wissenswerte

ارزش دانستن، ارزشمند

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

schicken

فرستادن، send

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

schicken

فرستادن، send

übernehmen

به عهده گرفتن، متعهد شدن، پذیرفتن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

schicken

فرستادن، send

übernehmen

به عهده گرفتن، متعهد شدن، پذیرفتن

umformulieren

اصلاح کردن، تصریح کردن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

schicken

فرستادن، send

übernehmen

به عهده گرفتن، متعهد شدن، پذیرفتن

umformulieren

اصلاح کردن، تصریح کردن

verfassen

نوشتن، ترسیم کردن، گردآوری کردن، تالیف کردن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

blicken

نگاه کردن، برانداز کردن، دیدن

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

sich anmelden

ثبت نام، ورود، Sign up, register

geschehen

اتفاق افتادن، رخ دادن، روی دادن

gespannt sein auf + A

به جلو نگاه کردن

klären

توضیح دادن، روشن کردن، حل کردن، تصفیه کردن

leihen

قرض دادن، وام دادن

reagieren auf + A

واکنش نشان دادن به

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

schicken

فرستادن، send

übernehmen

به عهده گرفتن، متعهد شدن، پذیرفتن

umformulieren

اصلاح کردن، تصریح کردن

verfassen

نوشتن، ترسیم کردن، گردآوری کردن، تالیف کردن

bestätigen

تایید کردن، to confirm

verlängern

توسعه دادن، طولانی کردن، کشیده کردن، دراز کردن

beschädigen

خسارت زدن، آسیب رساندن، ناقص کردن

bestehen aus + D

تشکیل شدن از، شامل، شامل بودن

rodeln

سورتمه کردن، سورتمه راندن

einteilen in + A

تقسیم شدن به

erledigen

حل و فصل کردن، رسیدگی کردن، حل کردن، انجام دادن

ernennen

تعیین کردن، معین کردن، منصوب کردن، کاندید کردن، تاسیس کردن، تشکیل دادن

erstatten (die Kosten)

بازپرداخت کردن، بازپرداخت (هزینه ها)

fließen

جاری بودن، به گردش در آوردن، عبور کردن

vertauschen

تعویض کردن، تعویض شدن، مبادله کردن، تغییر دادن

vertauschen

تعویض کردن، تعویض شدن، مبادله کردن، تغییر دادن

ziehen in + A

کشیدن، کشیده شدن، متوقف شدن

vertauschen

تعویض کردن، تعویض شدن، مبادله کردن، تغییر دادن

ziehen in + A

حرکت به ، جابجایی به

zusammenfassen

جمع بندی کردن، خلاصه کردن

zusenden

فرستادن، رساندن، انتقال دادن

notwendig

لازم، کافی

vertauschen

تعویض کردن، تعویض شدن، مبادله کردن، تغییر دادن

ziehen in + A

حرکت به ، جابجایی به

zusammenfassen

جمع بندی کردن، خلاصه کردن

zusenden

فرستادن، رساندن، انتقال دادن

notwendig

لازم، کافی

Abwechslungsreich

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

vertauschen

تعویض کردن، تعویض شدن، مبادله کردن، تغییر دادن

ziehen in + A

حرکت به ، جابجایی به

zusammenfassen

جمع بندی کردن، خلاصه کردن

zusenden

فرستادن، رساندن، انتقال دادن

notwendig

لازم، کافی

Abwechslungsreich

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

formlos

غیر رسمی

vertauschen

تعویض کردن، تعویض شدن، مبادله کردن، تغییر دادن

ziehen in + A

حرکت به ، جابجایی به

zusammenfassen

جمع بندی کردن، خلاصه کردن

zusenden

فرستادن، رساندن، انتقال دادن

notwendig

لازم، کافی

Abwechslungsreich

متنوع، گوناگون، رنگارنگ

formlos

غیر رسمی

hervorragend

عالی، برجسته، ممتاز، باشکوه

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

maximal

بیشترین، بزرگترین، بالاترین

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

maximal

بیشترین، بزرگترین، بالاترین

offiziell

رسمی

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

maximal

بیشترین، بزرگترین، بالاترین

offiziell

رسمی

selbstverständlich

البته

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

maximal

بیشترین، بزرگترین، بالاترین

offiziell

رسمی

selbstverständlich

البته

umweltfreundlich

سازگار با محیط زیست

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

maximal

بیشترین، بزرگترین، بالاترین

offiziell

رسمی

selbstverständlich

البته

umweltfreundlich

سازگار با محیط زیست

feindlich

دشمن، ضد، مخالف

interkulturell

بینافرهنگی، بین فرهنگی

maximal

بیشترین، بزرگترین، بالاترین

offiziell

رسمی

selbstverständlich

البته

umweltfreundlich

سازگار با محیط زیست

feindlich

دشمن، ضد، مخالف

unterschiedlich

متفاوت، متنوع

Unbekannt

ناشناس، unknown

Unbekannt

ناشناس، unknown

anbei

به پیوست (قید)

Unbekannt

ناشناس، unknown

anbei

به پیوست (قید)

einander

یک دیگر، each other

etwa

تقریبا، درباره، برخی، مقداری، about, some

etwa

تقریبا، درباره، برخی، مقداری، about, some

hiermit

بدین گونه، از این طریق

insgesamt

در مجموع، در کل

Das Oberhaupt

رییس، رهبر، فرمانده

Die Ausstattung

مبلمان

Das Zelt

چادر مسافرتی