لغات ادبیات

بزرگ داشتن، بخشش داشتن، احترام کردن

مردان کامل

پذیرفتن ، قبول کردن ، پاسخ دادن

تیره بختی، بدبختی

بافرهنگ، دانشمند، بسیاردان

بی درنگ و بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن

فراخواندن، درخواست کردن، خواهش کردن

رحم خواستن، طلب رحم کردن

شنیدن

گوش دادن

جمع اسیر

گرفتاران

دستگیر شدگان

سخنان یا اشخاص و آثاری که مربوط به موجودات یا رویدادهای فوق طبیعی روزگار باستان است و ریشه در باورها و اعتقادات مردم روزگار کهن دارد

تغییر شکل یافته کلمه اسلامی (ممال اسلامی)،

طرح های مرکب از پیچ و خم های متعدد که شبیه عناصر طبیعت هستند

پیشوا

سرمشق

نمونه پیروی

جمع شبح

کالبدها

سایه‌ها

سیاهی هایی که از دور دیده می‌شوند

ج شبه

مانند ها

همانندان

شریف‌تر

گران‌مایه تر

افراشته تر

بزرگ‌تر ، بزرگوارتر

تاج، دیهیم ، کلاه پادشاهی

حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن

چرخ، آسمان، ج فلک

نیک بختی، خوشبختی

بسنده کردن، کفایت کردن

ضرورت، لازم گردانیدن، واجب گردانیدن

کیسه ای بزرگ از پوست دباغی شده گوسفند

وقت، هنگام

شایستگی ، لیاقت

درختی با چوب سیاه،سخت،سنگین و گرانبها

چنبره زیر گردن، قوس زیر گردن

آرزو ، عقیده

جنگ ، نبرد، کارزار

تیزرو، شتابنده

دربار و کاخ شاهان، جایی که شاهان دیگران را به حضور پذیرند

اسب، باره نیز به همین معنی است

دیوار، قلعه، حصار

خداوند بزرگ