• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/169

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

169 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

صُلب

استوار، قوی، درشت، استخوان‌های تیره‌ی پشت

ضَلال

گمراهی

ضِلال

سایه‌بان، سایه‌ها، جمع ضل

طبع

سرشت، خو، طبیعت

تَبَع

پیروی، پیروان، جمع تابع

طَرَب

شادی

اَرَش، اَرِش

مقیاس اندازه‌گیری طول، به مقدار آرنج تا سرانگشتان

غَرَض

مقصود، نیت و هدف

غَو

بانگ و خروش، غریو

فَراغ

آسایش و آرامش، آسودگی

فِراق

دوری، هجران

فرض

واجب، ضروری

فطرت

سرشت و نهاد

فَترت

سستی

قرص

هرچیز گرد و مدور

غَرْس

نشاندن درخت و نهال

قَلیان

وسیله‌ای برای دود کردن تنباکو

غَلَیان

جوشش

مایه

اساس، ثروت، مقدار، باعث

مُبدِع

نوآورنده، آفریننده

مَهَب

محل وزش باد

مَحمل

کجاوه، مهد

مُهمَل

کلام بیهوده و بی‌معنی، معطل و بدون استفاده

مرز

حد فاصل میان دو چیز، سرحد

مصلح

اصلاح کننده

مُطاع

اطاعت شده، فرمانروا

مَتاع

کالا، رَخت و اسباب

مآثر

کارها و آثار نیک

نِصاب

اندازه‌ی معین هر چیز، مرجع

نسّاب

نسب شناس

نصّاب

کسی که به کاری می‌پزدازد که مأمور آن نیست

نصب

قرار دادن، گماشتن

حُراس

جمع حارس، نگهبانان

هوا

میل نفْس، آرزو، هوس

هین

بشتاب، آگاه باش

آخِر

سرانجام

آخَر

دیگر، دیگری

دُرد

ته نشین‌شده‌ی برخی مایعات مثل شراب

رَستن

رها شدن

رُستن

روییدن

زَهره

مجازا جرئت و دلیری

زُهره

نام سیاره‌ای، ناهید

سپَردن

طی کردن، پایمال کردن

سپُردن

واگذاری

سِفْر

نوشته و نامه، کتاب

طَبَق

سینی گرد بزرگ و معمولا چوبی

غِنا

نغمه، سرود، دستگاه موسیقی

غَنا

توانگری، بی‌نیازی

قَدَر

توانا و نیرومند

قُوت

رزق، خوراک

کَلّاش

کلاهبردار، ولگرد، بیکار

گُرده

پشت، بالای کمر

لَنگ

شَل، معیوب

لُنگ

پارچه‌ای که هنگام ورود به گرمابه بر کمر می‌بندند

مَلَک

فرشته

مُنکَر

زشت، ناپسند

نُبی

قرآن

برگستوران

پوشش جنگاوران قدیم هنگام جنگ، پوشش اسبان و فیل‌ها هنگام جنگ

ترگ

کلاه‌خود

درع

جامه‌ی جنگی که از حلقه‌های آهنی سازند، زره

زره

جامه‌ای جنگی آستین کوتاه از حلقه‌های ریز فولادی

گَبر

نوعی جامه‌ی جنگی، خفتان

بُرجک

سازه‌ی چرخانی که روی تانک قرار دارد و به کمک آن میتوان جهت شلیک توپ را تغییر داد

تنگ

دوال و کمربند، تسمه

تیربار

مسلسل سنگین

تیغ

شمشیر

چوبه

تیری که از جنس چوب خدنگ باشد، واحد شمارش تیر

دوشکا

نوعی مسلسل سنگین

زنبورک

نوعی توپ جنگی کوچک دارای دو چرخ که زمان صفویه و قاجاریه روی شتر می‌بستند

زه

چله، کمان، وتر

سلیح

افزار جنگ، ممال سلاح

سنان

سر نیزه، تیزی هر چیز

سوفار

دهانه‌ی تیر، انتهای تیر، جایی که چله‌ی کمان را در آن بند کنند

شست

انگشترمانندی از جنس استخوان که در انگشت شست میکردند و در وقت کمانداری زه کمان را با آن میگرفتند

بَن

درختی خودرو و وحشی که در برخی نقاط کوهستانی ایران میروید، پسته‌ی وحشی

تاک

درخت انگور، رَز

خدنگ

درختی بسیار سخت محکم و صاف که از چوب آن نیزه تیر زین اسب و مانند آنها میساختند

ریحان

هر گیاه سبز و خوشبو

شبدر

گیاهی علفی و یکساله

شبدر دوچین

قابلیت این را دارد دو بار بعد از روییدن چیده شود

کافور

ماده‌ی معطر جامدی که از برخی گیاهان از قبیل ریحان و بابونه به دست می آید

گلبُن

بوته یا درخت گل، به ویژه بوته‌ی گل سرخ

نبات

گیاه، رُستنی

آواز شش دانگ

آوازی که از جهت اوج گرفتن، بالاترین درجه را دارد

بوق

نوعی از شیپور، نای و نفیر

پرده

در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمه‌های مرتب

چنگ

نوعی ساز، که سر آن خمیده است و تارها دارد

شهناز

یکی از آهنگ‌های موسیقی ایرانی، گوشه‌ای از دستگاه شور

نای

نی

نفیر

بوق یا شیپوری که از شاخ حیوانات ساخته میشد، گوشه‌ای در دستگاه همایون

اَبدال

مردان کامل

بدحالان

کسانی که سیر و سلوک آن‌ها به سوی حق کُند است

بی‌خودی

بی‌هوشی، حالت از خودرستگی و به معشوق پیوستن

تجرید

در لغت به معنای تنهایی گزیدن، ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند، در اصطلاح تصوف، خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست

تصوف

صوفی شدن، پشمینه پوشی، در اصطلاح از خواهش نفسانی پاک شدن و اشیای عالم را مظهر حق دانستن

تفرید

دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن، فرد شمردن و یگانه دانستن خدا

خانقاه

محلی که درویشان و مرشدان در آن گرد می‌آیند

خوش‌حالان

رهروان راه حق که هنگام تأمل و حضور و تفکر بر قلب عارفان وارد میشود

سالک

رونده‌ی راه حق، رهرو

سِرّ

باطن، قلب

سروش

فرشته‌ی پیام‌آور

شیخ

پیر طریقت، مرشد

مشایخ

جمع مشیخه، پیران و مرشدان

صاحبدل

عارف، آگاه

طلب

از مراحل سیر و سلوک که در آن سالک در پی یافتن حق و حقیقت است

عاکفان

جمع عاکف، کسانی که مدتی در مسجد بمانند و عبادت کنند

فقر

درویشی و در اصطلاح سالکان، فنای فی الله و نیستی سالک و بیرون آمدن از صفات خود، نهایت سیر و مرتبه‌ی کاملان است

فنا

نیست شدن و در اصطلاح از بین رفتن اوصاف ناپسند است

مراقبت

در اصطلاح عرفانی، کمال توجه بنده به حق و یقین بر این که خداوند در همه‌ی احوال، عالم بر ضمیر اوست، نگاه داشتن دل از توجه به غیر حق

مرشد

آن که مراحل سیر و سلوک را پشت سر گذاشته و سالکان را راهنمایی و هدایت میکند، مراد، پیر

مرید

ارادتمند، پیرو، سالک،مقابل مراد و مرشد

مغان

موبدان زرتشتی، در ادبیات عرفانی، عارفان کامل و مرشد را گویند

همت

اراده و عزم قوی، خواست

اَبرَش

اسبی که دارای پوست خال‌دار یا رنگ به رنگ، به ویژه سرخ و سفید است

استر

قاطر

بارگی

اسب

باره

اسب

تازی

اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک

توسن

اسب سرکش

سمند

اسبی که رنگش مایل به زردی باشد

کُرند

اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد

کُمَیت

اسب سرخ مایل به سیاه

کَهَر

اسب یا استری که به رنگ سرخ تیره است

مَرکب

اسب، آنچه بر آن سوار شوند

نونَد

اسب، اسب تندرو

هَیون

شتر، به ویژه شتر قوی‌هیکل و درشت اندام

چلچله

پرستو

عندلیب

بلبل، هزاردستان

هما

پرنده‌ای از راسته‌ی شکاریان، دارای جثه‌ی نسبتا درشت، در زبان پهلوی به معنی فرخنده است و به همین دلیل نماد سعادت به شمار می‌آید

اژی‌دهاک

اژدها

دَد

جانوران درنده مانند شیر و پلنگ و گرگ

غضنفر

شیر

غوک

قورباغه

هژبر

شیر

ژ داره 😀

تعلیقات

جمع تعلیق، پیوست‌ها، و یادداشت مطالب و جزئیات در رساله یا کتاب

تقریظ

مطلبی ستایش‌آمیز درباره‌ی کتاب، نوشته و مانند آن‌ها

توقیع

مهر یا امضای پادشاهان

توقیع کردن

مهر زدن یا امضا کردن

جَلی

ویژگی خطی که درشت و واضح باشد

دبیر

منشی شاه یا امیر و نویسنده یا خواننده‌ی فرمان‌ها و نامه‌ها در حضور شاه، نویسنده

دوات

مرکب دان، جوهر

دیباچه

آغاز و مقدمه‌ی هر نوشته

رُقعت

رقعه، نامه‌ی کوتاه، یادداشت

رقعه

نامه‌ی کوتاه، یادداشت

رقم زدن

نوشتن، نقاشی کردن

کازیه

جا کاغذی

صحیفه

کتاب

کِلک

قلم

محضر

استشهاد نامه، متنی که ضحاک برای تبرئه‌ی خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود

اسلیمی

تغییر شکل یافته‌ی کلمه‌ی اسلامی، طرح‌های متعدد از پیچ و خم‌های متعدد که شبیه عناصر طبیعت هستند

انگاره

طرح، نقشه

بیرنگ

طرح اولیه

پانوراما

پرده‌ی نقاشی که در ساختمانی که سقف مدور دارد، به دیوار سقف بچسبانند

رونگاری

از روی طرحی نقاشی کردن

صورتک

نقاب

صورتگری

نقاشی، تصویر برداری

گَرته برداری

طراحی چیزی به کمک گرده یا خاکه‌ی زنگ یا زغال، نسخه برداری از روی یک تصویر یا طرح

نقش بندی

نقاشی، نگار گری

نگار

نقاشی، طرح و تصویر

هفت صندوقی

گروه‌های نمایشی دوره‌گردی بودند که با اجرای نمایش روحوضی مردم را سرگرم میکردند، به هر بازیگر گروه قوال یا قوالک میگفتند

هنر

فضیلت، معرفت، علم

ارک

قلعه، دژ

بارگاه

دربار و کاخ شاهان

بارو

دیوار قلعه، حصار

حضرت

آستانه، پیشگاه، درگاه

رواق

بنایی با سقف گنبدی یا به شکل هرم

سرا

خانه، منزل

سوله

ساختمان سقف‌دار فلزی

فرودِ سرای

اندرونی، اتاقی در خانه که پشت اتاقی دیگر چاقع شده باشد